رویای جوانی

من برای سال ها می نویسم

رویای جوانی

من برای سال ها می نویسم

اشک می‌جوشد در چشمه چشمم ناگاه

سرخوشانند ستایشگر خورشید و زمین
همه مهر است و محبت نه جدال است و نه کین
اشک می‌جوشد در چشمه چشمم ناگاه
بغض می‌پیچد در سینه سوزانم ، آه
پس چرا ما نتوانیم که این سان باشیم
به خود آییم و بخواهیم که :
انسان باشیم

                                                      فریدون مشیری

نظرات 1 + ارسال نظر
MXU سه‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:26 ب.ظ http://www.mxu.blogsky.com

سلام
شعر بالیی از فریدونو خوندم واقعا که ما باید به خودمون بیایم
البته من که از روز اول انسان بوده، هستم، و خواهم بود

به ما هم یه سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد