رویای جوانی

من برای سال ها می نویسم

رویای جوانی

من برای سال ها می نویسم

الهی، ان را که عشق نیست، ارزش چیست؟

الهی، خنک آن کس که وقف تو شد!
الهی، عارف را با عرفان چه کار، عاشق معشوق بیند، نه این و آن
الهی، خوشا آن دم که در تو گمم!
الهی، ان را که عشق نیست، ارزش چیست؟
الهی، عمری آه در بساط نداشتم و اینک جز آه در بساط ندارم
الهی، همه این و ان را تماشا کنند و من خود را، که تماشایی تر از خود نیافت
الهی، چون است که در خود می نگرم به تو نزدیک می شوم و در تو می نگرم از تو دور
الهی، جمعی از تو ترسند و خلقی از مرگ، و من از خود
الهی، جان به لب رسید تا جام به لب رسید
الهی، شکرت که هر کتابی را می خوانم، کتاب وجود خودم را می خوانم
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد