رویای جوانی

من برای سال ها می نویسم

رویای جوانی

من برای سال ها می نویسم

غرور

نیازو تو خودم کشتم که هرگز تا نشه پشتم

                   زدم بر چهره ام سیلی که هرگز وا نشه مشتم

من آن خنجر به پهلویم که دردم را نمی گویم

                    به زیر ضربه های غم نیفتد خم به ابرویم

 

هیچوقت دوست نداشتم روی نیاز به کسی بندازم.. همیشه هم خودم کارایی که به اشارت یه دوست خیلی بهتر انجام میشه رو انجام میدم ...حتی اگه خانوادم بخوان از کسی چیزی بخوان خودم سختیشو تحمل میکنم و انجامش میدم ... برای همین اگه یه وقت تحت شرایط سختی از کسی چیزی بخوام و طرفم بهم نه بگه.رو پیشونیم عرق میشینه و خجالت میکشم.. خجالت میکشم از غرور خودم...

از اون طرفم اگه کسی چیزی ازم بخواد و در توانم باشه و کوتاهی کنم عذاب وجدان میگیرم...

شاید و شاید خوش به حال اونا که کاراشونو دیگران انجام میدن براشون و انقدر هم نه شنیدن که ککشون نمی گزه و در مقابل هم اگه ازشون چیزی بخوای اصلا براشون مهم نیست...

ای خدااااا هیچوقت محتاج کسی نشیم.. الهی.............

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد