نوروز همه باغ و چمن غرق شکوفه است
دل هر نفس از بوی گل و لطف هوا مست
برخیز و به رقص آی و بنه بر سر غم پای
بنشین و بخوان شعر و بده جام و بزن دست
فریدون مشیری
۸۶ هم با همه آرزوهایی که توش داشتم تموم شد..همه تلاشهایی که کردم و همه سختی هایی که کشیدم..چه برای زندگی مادی و چه برای زندگی معنوی ام..حاصل این یک سال تا حالا که مطلوبم نبوده و نیست..امیدوارم بتونم از تجربه هاش استفاده خوبی بکنم تا شاید روزی بتونم یکی از بهترین سالهای زندگیم بدونمش...چیزی که برام روشنه اینه که خیلی دل خسته شدم..
روزگاری آسمانی برای سال آیندتون آرزو می کنم...
ای شکسته خاطر من روزگارت شادمان باد
ای درخت پرگل من نوبهارت ارغوان باد
پی نوشت : این پستم دلگیر شد..اینجور پستا رو اصلا دوست ندارم(من و انکار شراب؟این چه حکایت باشد)..جبرانش تو بعدی
هرگز این چهار چیز را در زندگیت نشکن..اعتماد.قول.رابطه و قلب...زیرا وقتی می شکنند صدا ندارند ولی درد بسیاری دارند....
چارلز دیکنز
دیروز دوست عزیزی می گفت: " خیر هر کسی در یک نقطه است، باید بگردی آن نقطه را پیدا کنی".... و من با خودم می اندیشم برای پیدا کردن نقطه هایی از این دست، به چقدر زمان و دانایی احتیاج دارم؟.......
توقع نداشتن در روابط، به نظرم، نکته اخلاقیِ خیلی مثبتی است. بحثم، بحثِ قناعت و اینها نیست. چیزی که در ذهن دارم و سعی میکنم بیانش کنم، بیشتر به کیفیتِ شادی در رابطهها برمیگردد.
برایم از دو زاویه موضوعِ توقع مهم است: اول، وقتی از دوست/معشوق توقع داریم، توجهمان فقط و کاملاً معطوف به نیازهای خودمان است و دوم، وقتی توقع داشته باشیم، و در بهترین حالت همواره توقعمان برآورده هم شود، شاد و هیجانزده نمیشویم. که به نظرِ من از هرکدام از این دو زاویه که نگاه کنیم رابطهای برپایه توقع نمیتواند چندان لذتبخش باشد. و البته که موانعِ لذتبخش بودنِ رابطهها زیادند. بعضیهاشان هم خیلی مهمتر و تأثیرگذارتر از توقع داشتن هستند. من فرض گرفتهام که چیزهای دیگر عالی باشند و سرِ جای خودشان.
رابطه همانطور که از اسمش پیداست، بیشتر از یک سر دارد و همین باعث میشود که آدم جز خودش به دیگری/دیگران هم فکر کند. وگرنه که خارج از رابطه هم میتوانیم فقط به خواستهها و نیازهای خودمان فکر کنیم. پس هر وقت حس توقع به سراغمان بیاید بد نیست خودمان را جای طرف/طرفها قرار دهیم. مثلاً توقع داریم که هر روز، روزی چند بار، به ما تلفن شود. ممکن است که نتواند، یا نخواهد، یا فراموش کند، یا این نوع توقع را بشناسد و بخواهد مبارزه کند! و امکانهای دیگر. پس توقع داشتن چه سودی دارد؟ و حالا به زاویه دوم وارد میشویم: اگر که توقعمان برآورده نشود، غمگین میشویم و شاید که رفتارهای مناسبی هم نکنیم با دوست/معشوق. اگر برآورده هم شود، گویی وظیفهاش بوده. شادی نمیآورد و هیجانزدهمان نمیکند. چه کاری است پس؟
از وبلاگ beingdoxtar
اگر انتظار و توقع نداشته باشی همه تو را دوست خواهند داشت..
رابیندرانات تاگور
دلم گرفته است
به ایوان میروم و انگشتانم را
بر پوست کشیدهی شب میکشم
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به مهمانی گنجشکها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است
فروغ فرخزاد
گر به تو افتدم نظر
چهره به چهره مو به مو
شرح دهم غم تو را
نکته به نکته مو به مو
اینجا با صدای محمدرضا شجریان
ایستاده
« ابر و
باد و
ماه و
خورشید و فلک» از کار
زیر این برف شبانگاهی
بدتر از کژدم
می گزد سرمای دی ماهی.
کرده موج برکه در یخ برف
دست و پای خویشتن را گم.
زیر صد فرسنگ برف،
اما
در عبور است از زمستان دانه گندم
شفیعی کدکنی
من به سیبی خشنودم
و به بوییدن یک بوته بابونه
من به یک اینه یک بستگی پاک قناعت دارم
من نمی خندم اگر بادکنک می ترکد
و نمی خندم اگر فلسفه ای ماه را نصف کند......
سهراب