رویای جوانی

من برای سال ها می نویسم

رویای جوانی

من برای سال ها می نویسم

معشوق تو همسایه دیوار به دیوار

 

یکی می گفت تونل های مکه خیلی جالبن..یکی مریضاشو میشمرد واسم.. خیلیا زن یا شوهر خوب می خواستن..قدیمی ترها سفارش نماز زیر ناودان طلا میدادن!..میگفت خدا خفه شون کنه دور تا دور کعبه برج ساختن.خوار کردن کعبه رو(واقعا راست میگه.جریان میدان نقش جهان و برج جهان نما یادم افتاد)..اون یکی تعریف بازار باوارث رو می کرد..یکی میگفت پول ایرانی ببر که اونا بهش میگن خمینی.عزت ایرانیها زیاد میشه!!..خلاصه انواع حاجت های سیاسی اقتصادی فرهنگی اجتماعی انفرادی!..

 اما این وسط فقط یکی و فقط یکی بود که منو واسه خودم خواست..بهم گفت این چند روز خیلی زود میگذره..مثه ابر.. مهم اینه ابر که رفت حال بارانی دلتو نگه داری...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد