قیچی
ادامه دادن رابطههای بدردنخور حتا بصورت موازی٬کار عاقلانهای به نظر نمیرسد٬هر چند تمام کردنش گاهی خیلی سخت است؛جسارت می خواهد٬جسارت دل کندن از یک دوستی ۲۰ روزه٬ ۶ماهه یا دوسال و نیمه.شاید تمام کردن آن رابطهی دوساله بخاطر قدمت سختتر به نظر برسد٬اما من میگویم نسبیست.اینکه بتوانی چشمت را روی جذابیتهای یک رابطهی نوپای ۲۰ روزه ببندی و جلوتر نروی هم آسان نیست.
کاری به نحوهی قیچی کردن ندارم٬حالا یا برایش توضیح میدهی٬یا به آرامی رابطه را کم میکنی و در نهایت ممکن است به واسطهی چسب شل اتیکت روی پیشانیات٬بپیچانیش. رسیدن به شعور اینکه "رابطهای کار نمیکند" در وجود خودت و بعد جسارت کنار گذاشتن آن آدم٬موضوع درگیری ذهنم هست.
تعریف رابطه ی بدردنخور میتواند برای هر کداممان متفاوت باشد ممکن است چون رابطهای به ازدواج ختم نمیشود برای کسی بدردنخور باشد. گاهی میبینی بهرغم دوستی لذتبخشتان رابطه عمق ندارد و باعث رشد همدیگر نمیشوید.
شاید کمی سختگیرانه باشد که وقتی نمود ایدهآلهای ذهنیات در طرف مقابل کمرنگ یا به فنا رفته است رابطه را تمام کنی. و کلن دلت را خوش کنی به اینکه در مهمانیها همراه داری و لذت سک..س گاه و بی گاهت به خود..ارضایی محض در خلوت تبدیل نشده و یا به آن حس خبیثت که یک نفر در چنگت هست و اسمش را ترحم گذاشتهای.
اما به نظرم ترس از تنهایی بهانهی سادهلوحانهای هست برای این که شانس کِیسهای جدید در زندگی را از خودت بگیری و قانع باشی.
بعد از پست: (در جواب رهگذر) به نظرم نگهداشتن این رابطهها بصورت موازی٬کلک رشتی هست. بعله٬خیلیهامان که زیرکتریم این کار را میکنیم و به اصطلاح طرف را در آب نمک میخوابانیم اما
اول اینکه: طرف مقابل در رویا باقی میماند و با واقعیت روبرو نمی شود و این کار منصفانهای نیست.
و دوم: بنا به تجربه شخصی خودم٬یک وقت به خودت میآیی و میبینی دورو برت پراز آدمهای موازی هستند که دلخواهت نیستند و تو سرت به آنها گرم شده و نه تنها پیشرفت نداری بلکه بعد از مدتی طبعت پست میشود و به همانها راضی میشوی و معنی "بهتر" برایت کمرنگ میشود.در صورتی که اگر تنها بمانی بهت فشار میآورد و محرکیست برای پیدا کردن گزینههای بهتر.