رویای جوانی

من برای سال ها می نویسم

رویای جوانی

من برای سال ها می نویسم

سلامم را تو پاسخ گو

اینجا قراره یه پست بنویسم..جاشو نگه میدارم تا یه وقت تنبلی نکنم..اما عنوانش همینیه که نوشتم!

هامون

" امروز بیشتر از همیشه احساس کردم زنده ام

آخ چه می چسبه فارغ از هیاهوی نان ، رفتن تو لاک دل

خدایا این دل که میگم همونیه که واسه رسیدن به بخشش تو پر می کشه ها!..."

 تکلمه خسرو شکیبایی

می نویسم و پاک میکنم..یه عالمه احساس نسبت به کاراکتر و صدای دوست داشتنی اش دارم..همین

گر صورت بی صورت معشوق ببینید

آن (حج) دو نوع است: یکی قصد کوی دوست و آن حج عوام است و یکی میل روی دوست و آن حج خاص انام است..

و چنانچه در ظاهر کعبه ای است قبله خلق و آن از آب و گل است؛ در باطن نیز کعبه ای است منظور نظر حق و آن دل صاحبدل است...

 اگر کعبه گل محل طواف خلایق است؛ کعبه دل مطاف الطاف خالق است آن مقصود زوار است و این مهبط انوار...

 آنجا خانه است و اینجا خداوند خانه...

                                                                                      مولانا

معشوق تو همسایه دیوار به دیوار

 

یکی می گفت تونل های مکه خیلی جالبن..یکی مریضاشو میشمرد واسم.. خیلیا زن یا شوهر خوب می خواستن..قدیمی ترها سفارش نماز زیر ناودان طلا میدادن!..میگفت خدا خفه شون کنه دور تا دور کعبه برج ساختن.خوار کردن کعبه رو(واقعا راست میگه.جریان میدان نقش جهان و برج جهان نما یادم افتاد)..اون یکی تعریف بازار باوارث رو می کرد..یکی میگفت پول ایرانی ببر که اونا بهش میگن خمینی.عزت ایرانیها زیاد میشه!!..خلاصه انواع حاجت های سیاسی اقتصادی فرهنگی اجتماعی انفرادی!..

 اما این وسط فقط یکی و فقط یکی بود که منو واسه خودم خواست..بهم گفت این چند روز خیلی زود میگذره..مثه ابر.. مهم اینه ابر که رفت حال بارانی دلتو نگه داری...

بیرون نرفتن عروس از بی چادریه

میگه من که زنمو با دنیا عوض نمی کنم.این کارام شیطنته!

امارات و سوریه و بهشت چند هکتاری هامبورگ حکم همون آبه رو داره واسه ماهیگیر خوبه!

 

قاصد تجربه های همه تلخ با دلم می گوید

که فریبی تو فریب

که دروغی تو دروغ...

 

الان دقیقا سپلشک آید و زن زاید و .......

می نویسم تا بماند

مسافر خسته من بار سفر رو بسته بود

تو خلوت آیینه ها به انتظار نشسته بود

می خواست که از اینجا بره اما نمی دونست کجا

دلش پر از گلایه بود ولی نمی دونست چرا...

دل که به جاده می سپرد کسی اونو صدا نکرد

نگاه عاشقونه ای برای اون دعا نکرد

حالا دیگه تو غربتش ستاره سر نمی زنه

تو لحظه های بی کسیش پرنده پر نمی زنه

با کوله بار خستگی تو جاده های خاطره

مسافر خسته من یه عمره که مسافره

خوبِ بد

چه معنی داره روشنفکر دینی به حساب بیارن ات و زنتو هیچکی نبینه!..حتی تو فامیلا هم ندیده باشنش.. تو اون ۲ساعت که پیشت بودم و همسرت تو اتاق بود عذاب وجدان کشت منو.. بیشتر می خواستم ببینمت و خونتون باشم مخصوصا که سقف اتاقاتون بلند بود. خیلی دلباز و مجلل..گفتی که حدیث داریم واسه سقف بلند..

اما دوست داشتم بیام بیرون تا یه نفرو از حبس تو اتاقش آزاد کرده باشم!..این تنها کاری بود که از دستم میومد...

بی تو با تو هستم

چه راه دور!
چه راه دور بی پایان!
چه پای لنگ!
نفس با خستگی در جنگ
من با خویش
پا با سنگ!
چه راه دور
چه پای لنگ!

                         شاملو

فقط به من اشاره کن!

 

کم آورده و به خودم پیچیده بودم..یک ریکاوری می خواستم این چند روز...

تمام می شوم شبی..فقط به من اشاره کن!...

سلام مادر، که می تراود، نسیم هستی، زتار و پودت

 

 

تاج از فرق فلک برداشتن

 جاودان آن تاج بر سر داشتن                                                    
 در بهشت آرزو ره یافتن

 هر نفس شهدی به ساغر داشتن         

 روز در انواع نعمت ها و ناز 

 شب بتی چون ماه در بر داشتن

 صبح از بام جهان چون آفتاب

 روی گیتی را منور داشتن

 شامگه چون ماه رویا آفرین

 ناز بر افلاک و اختر داشتن

 چون صبا در مزرع سبز فلک

 بال در بال کبوتر داشتن

 حشمت و جاه سلیمان یافتن

 شوکت و فر سکندر داشتن

 تا ابد در اوج قدرت زیستن

 ملک هستی را مسخر داشتن

 بر تو ارزانی که ما را خوشتر است

 لذّت یک لحظه مادر داشتن...

                                          فریدون مشیری