تا کی بجای خود ما نقاب ما حرف بزنه

ای بازیگر گریه نکن، ما هممون مثل همیم

صبحا که از خواب پا می شیم، نقاب به صورت می زنیم

یکی معلّم میشه و یکی میشه خونه به دوش        

یکی ترانه ساز میشه، یکی میشه غزل فروش

کهنه نقاب زندگی تا شب رو صورتای ماست

گریه های پشت نقاب مثل همیشه بی صداست

 

کاشکی میشد تو زندگی ما خودمون باشیم و بس

 تنها برای یک نگاه، حتی برای یک نفس

تا کی بجای خود ما نقاب ما حرف بزنه

 تا کی سکوت و رجز زدن ، نقش نمایش منه

 

هر کسی هستی یه دفعه، قد بکش از پشت نقاب

از رو نوشته حرف نزن، رها شو از پیله خواب

نقش یک دریچه رو، رو میله قفس بکش

برای یک بار که شده، جای خودت نفس بکش

 

 

فکرشو بکنی همه ما به خودمون هم گاهی دروغ میگیم... یه چیزیو که میدونیم حقیقت نداره. باورمون میشه که راسته..یه کم فکر کن...

 برداشتن نقاب یه جراحی تموم معناس.. گاهی اگه دیر بشه حسابی به صورتت میچسبه و قابل کندن نیست...اگه برش داری ممکنه دیگه خود حقیقی ات هم نشی....