وبلاگ

اینجا یه دفتر خاطرات رمز گونه اس برا من... کلیدواژه هایی برای یک یا چند روز زندگی من... هیچوقت دوست نداشتم خاطره بنویسم.هر وقتم که نوشتم با خوندنش دچار حس بدی شدم.. اینجوری با ابهام و کنایه و تشبیه راحتم و کلی کیف میکنم... پس هرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من... یه دوست دوست داشتنی برداشتی از یه پستم کرده بود که وقتی با اون دیدگاه خوندمش کلی دگرگون شدم و پاکش کردم... هرچی برداشتهای متفاوت تری از یه پست بشه کرد برام جالب تره.من فقط یه زاویه قضیه رو می بینم و همونا خاطره های منن...

کسی به من یاد داده که همیشه باید حس خوشایندی رو منتقل کنم...

تا چه شود