جمع دیوانگان

 آقا تو رو خدا اگه نمی تونین مشکلات زندگی رو تو چهاردیواری خونه تون حل کنین نرین ازدواج کنین..خانم هایی که میرین هر چی تو دلتونه میریزین تو دل مامان باباهاتون..مردایی که مخصوصا میرین برا ماماناتون سیر تا پیاز زندگیتون رو تعریف می کنین...نکنین این کارو...یک بار که حرمت ها بشکنه دیگه خیلی سخت میشه زندگی رو جمع کرد ها! اونوقته که مامان بابات میان شوهرتو که معاون شهرداره بی آبرو میکنن سر اینکه بیچاره ۹شب میومده خونه!..زنگ همه واحدا رو میزنن و الله اکبر گویان تشریف آوردن واسه بی آبرو کردن... پلیس خبر میکنن و دیوونه بازی... به پلیسه میگی آقا ماشینتو پایین تر پارک کن اینا آبرو دارن فقط عصبی شدن.میگه مگه ایدز دارم؟!! 

خیلی وقتا دلم آتیش میگیره از این جامعه و آدمای بی اخلاق..از این همه بی خردی و نافهمی آدمهایی که براشون ذره ای شعور باید قائل بود (به حکم موقعیتی که توش قرار دارن).....اما وضع رو بدتر از اون چیزی می بینم که بخوای ازش گلگی کنی و راهی برای درست شدنش باشه...  

 

بیابان است و کوه و خانه ای چند 

درون خانه ها دیوانه ای چند 

چه خوش بودی گر این دارالمجانین 

بدی خلوتگه فرزانه ای چند..