الهی، خنک آن کس که وقف تو شد! الهی، عارف را با عرفان چه کار، عاشق معشوق بیند، نه این و آن الهی، خوشا آن دم که در تو گمم! الهی، ان را که عشق نیست، ارزش چیست؟ الهی، عمری آه در بساط نداشتم و اینک جز آه در بساط ندارم الهی، همه این و ان را تماشا کنند و من خود را، که تماشایی تر از خود نیافت الهی، چون است که در خود می نگرم به تو نزدیک می شوم و در تو می نگرم از تو دور الهی، جمعی از تو ترسند و خلقی از مرگ، و من از خود الهی، جان به لب رسید تا جام به لب رسید الهی، شکرت که هر کتابی را می خوانم، کتاب وجود خودم را می خوانم |