رویای جوانی

من برای سال ها می نویسم

رویای جوانی

من برای سال ها می نویسم

سر بشکند در کلاه.دست بشکند در آستین

آستانه بروز ندادن مشکلات از درون یه خانواده.یه مجموعه.یه تیم یا اصلا از دل خودمون تا کجاست؟...

 

 

تا کی بجای خود ما نقاب ما حرف بزنه

ای بازیگر گریه نکن، ما هممون مثل همیم

صبحا که از خواب پا می شیم، نقاب به صورت می زنیم

یکی معلّم میشه و یکی میشه خونه به دوش        

یکی ترانه ساز میشه، یکی میشه غزل فروش

کهنه نقاب زندگی تا شب رو صورتای ماست

گریه های پشت نقاب مثل همیشه بی صداست

 

کاشکی میشد تو زندگی ما خودمون باشیم و بس

 تنها برای یک نگاه، حتی برای یک نفس

تا کی بجای خود ما نقاب ما حرف بزنه

 تا کی سکوت و رجز زدن ، نقش نمایش منه

 

هر کسی هستی یه دفعه، قد بکش از پشت نقاب

از رو نوشته حرف نزن، رها شو از پیله خواب

نقش یک دریچه رو، رو میله قفس بکش

برای یک بار که شده، جای خودت نفس بکش

 

 

فکرشو بکنی همه ما به خودمون هم گاهی دروغ میگیم... یه چیزیو که میدونیم حقیقت نداره. باورمون میشه که راسته..یه کم فکر کن...

 برداشتن نقاب یه جراحی تموم معناس.. گاهی اگه دیر بشه حسابی به صورتت میچسبه و قابل کندن نیست...اگه برش داری ممکنه دیگه خود حقیقی ات هم نشی....

بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود     گاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل میزند     در راه هوشیاری خود مست می رود
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست     وقتی که قلب خون شده بشکست میرود
          اول اگرچه با سخن از عشق آمده     آخر خلاف آنچه که گفته است می رود
گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند     وقتی غبار معرکه بنشست می رود
    اینجا یکی برای خودش حکم می دهد     آن دیگری همیشه به پیوست می رود
    وای از غرور تازه به دوران رسیده ای     وقتی میان طایفه ای پست می رود
هرجند مضحک است و پر از خنده های تلخ     بر ما هرآنچه لایقمان هست می رود   
       این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست     تیریست بی نشانه که از شصت می رود
بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند     اما مسیر جاده به بن بست می رود

قد دهانم.قد دهانت.قد دهانش

تصور کن اگر قرار بود هر کس به اندازه دانش خود حرف بزند چه سکوتی بر دنیا حاکم میشد...

                                                                                                       ناپلئون

خیال عشق خوشتر از خیال تو

اگر بسویت این چنین دویده ام...به عشق عاشقم نه بر وصال تو...به ظلمت شبان بی فروغ من....خیال عشق خوشتر از خیال تو .....

پیداترین پنهان

به کسى جمال خود را ننموده‏اى و بینم

همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گویى

هم بغض

از این تیپ آدما که سینه شون مخزن اسرار کلی آدمه خیلی خوشم میاد...نگاه های بازی دارن..اول و آخر تصمیمای ذهن های مختلفیو تو شرایط متفاوتی دیدن... نمیشه تصورش کرد اما همین نزدیکیا انسانای خیلی خیلی بزرگی هستن که برای ساعتی هم که شده هم بغض کسی میشن که هیچوقت ندیدنش...

هنوز به اندازه من هوایی هست..هنوز می شود دل به فردا سپرد...

سایه روشن زندگی

زندگی همین است که هست و چرا و اگر و ای کاش مرام آدمهای حقیر است...دوستان ما تفسیرهای ما از جهانند و دشمنان ما تقصیرهای ما........

دل پیچه

با همین دیدگان اشک آلود
از همین روزن گشوده به دود
به پرستو ،به گل،به سبزه درود
به شکوفه،به صبحدم،به نسیم
به بهاری که می رسد از راه
چند روز دگر به ساز و سرود


                             فریدون مشیری

 

این روزها خوب نیستم

این روزها خوب نیستم... احساس میکنم روحم آبستن اتفاقات بدیه...از جنس ترکیدن بغض های فروخفته.. دلم میخواد این ۴ماهه اینده رو طی الوقت کنم!

مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سنبوسه و عید

مانده تا برف زمین آب شود
مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر
ناتمام است درخت
زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد
مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سنبوسه و عید
بهتر آن است که برخیزم
رنگ را بردارم
روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم

                                                       سهراب